شعر سپید3
جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۴ ب.ظ
سوگ عشق
سوگ عشق
در بیکران امید دستم خالی بود ... در برهوت نا امیدی تو آمدی
آمدی و تازه ام کردی . جان گرفتم از وجودت . قوت قلب تن رنجورم شدی ... امیدم شدی و دستم گرفتی بلندم کردی . خوش بودم و می پریدم به همه جا ... همان نسیمی که به دلم امیدت را می وزید ...
ناگهان طوفان شد....
جنگل سر سبز امیدم را پاییز کرد ... دستم را ول کردی و رفتی
نسیمت را هم با خودت بردی . من تنها شدم و بسوگت نشستم
فاتحه عشقت را خواندم و برایش سالگرد گرفتم ...
راستی چه شد که آن شد؟ هیچ وقت نفهمیدم ... و من دوباره تنها شدم در همان برهوت اما اینبار با یک زخم بیشتر .......
و من همچنان در سوگ عشق
- ۹۸/۰۴/۱۴