دل نوشته های یک مرد

هیچکس تنهایی ام را حس نکرد لحظه ویرانیم را حس نکرد آنکه سامان غزلهایم از اوست بی سر و سامانی ام را حس نکرد

دل نوشته های یک مرد

هیچکس تنهایی ام را حس نکرد لحظه ویرانیم را حس نکرد آنکه سامان غزلهایم از اوست بی سر و سامانی ام را حس نکرد

طبقه بندی موضوعی

شعر سپید 9

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۹ ب.ظ

ورطه سقوط  ورطه سقوط

شیدایی را بهانه کردند تا سقوط تو را به نظاره بنشینند . هوس را به نقطه اوج رساندند تا ورطه سقوط را ببینند . هوس چه اسم زیبایی پیدا کرد . چرا ما همیشه دیر می فهمیم که بعضی عشقها همان هوس است . گوش کن صدای خدا می آید ... ای بنده من عزیز من مرا بخوان تا دیر نشده ولی همیشه ما فقط صدای شیطان را می شنویم که می گوید به ندای من ندای تنت ندای هوست گوش کن و ما آنرا همیشه صدای قلب ندای وجود ندای عشق می فهمیم . چه اشتباه شیرین و لی سمی است ... ما چقد نفهم هستیم چرا فاصله بین عشق و هوس را نمی فهمیم ... البته ما خود نمی خواهیم گوش دهیم به ندای حق چون صدای گناه همیشه شیرین تر بوده است ولی فقط کافیست ندای حق را با صدای بلند گوش کنیم آنجاست که در تمام رگ و جون مان می نشیند .. تا در ورطه سقوط دست و پا نزنیم
  • علی شریفی صادقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی