دل نوشته های یک مرد

هیچکس تنهایی ام را حس نکرد لحظه ویرانیم را حس نکرد آنکه سامان غزلهایم از اوست بی سر و سامانی ام را حس نکرد

دل نوشته های یک مرد

هیچکس تنهایی ام را حس نکرد لحظه ویرانیم را حس نکرد آنکه سامان غزلهایم از اوست بی سر و سامانی ام را حس نکرد

طبقه بندی موضوعی

شعر سپید 2

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۲ ب.ظ

روزهای بی پایانروزهای بی    پایان

عجب روزهایی است این روزها ... چرا پایانی بر دردها و غمها نیست

چرا حقیقت غم را به شکل عشق نشان می دهد ... چرا همیشه عشق خودش را در هجران پنهان می کند ...

 مگر نه اینکه عشق پایان انتظارهاست               

چرا خودش یک انتظار طولانی است

و روزها ... روزهایی که در پی هم سپری میشود و میرود جایی که هیچ کس یادش نمی آید ...

همیشه باید پرسید از عشق که چرا پایانی ندارد ....

شاید عشق گرد است و دایره .... تکرار میشود مدام برای همه ما...

برای من که همه روزها

                                              روزهای بی پایان               می شود 
  • علی شریفی صادقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی