دل نوشته های یک مرد

هیچکس تنهایی ام را حس نکرد لحظه ویرانیم را حس نکرد آنکه سامان غزلهایم از اوست بی سر و سامانی ام را حس نکرد

دل نوشته های یک مرد

هیچکس تنهایی ام را حس نکرد لحظه ویرانیم را حس نکرد آنکه سامان غزلهایم از اوست بی سر و سامانی ام را حس نکرد

طبقه بندی موضوعی

شعر سپید

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۱ ب.ظ

و اما عشق آغاز میکند

و   اما   عشق   آغاز می   کند   ....

واما عشق آغاز می کند  ... چگونه بی تو این راه پر مخاطره را آغاز کنم ؟

من چرا دردهایم را برای تو نازنینم رو کردم؟ .... چرا از غم و اندوهم برایت نالیدم ؟  و تو ...

گوش کردی به قصه هایم غصه خوردی و رفتی .... و من ...

در عجبم از اینکه چرا ناگهان آمدی . دیدی و رفتی ؟

در بهت لحظه جدایی غرق بودم که صدای عشق را باز شنیدم

عشق با بالهای سپیدش می آید چه بخواهی چه نخواهی . من و تو فقط آنرا در میبابیم بی آنکه بپرسد آیا میخواستی مرا؟

ای عشق زندگی ام آغازت می کنم با ای که پایان دادی قصه ات را ....

شبها من می مانم و سکوت نبودنت . سکوتی تلخ و طولانی و تو شاید ....در حسرت روزها و لحظات تلف شده ....پس فریاد بزن با من                                     و اما عشق آغاز میکند ...

  • علی شریفی صادقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی